حرف دلهای من
سلام خوب دیگه رسیدیم به روزهای آخر سرشماری نفوس و مسکن سال 1390 چند تا عکسی گرفتیم از سرشماری ولی یکیش خیلی دیدنیه باید شما هم ببنید راستش یه توضیح کوچلو میدم و میرم سر اصل قضیه ما طبق نقشه ای که بهمون داده بودن سرشماری میکردیم یعنی مثلا یه بلوک بود که توش 100 تا خانواده زندگی میکردن خوب باید از یه جایش شروع میکردیم و اون بلوک را کاملا دور میزدیم جوری که هیچ خانواده ای از قلم نیوفته.ما از اون نقطه ای که میخاستیم شروع کنیم عبارتی که بهمون گفته بودن را میزدیم و شروع میکردیم که عبارت اینجور بود (( شماره بلوک بعد یه خط درازززززززز بعد روی خط دراز می نویشتیم سرشماری نفوس و مسکن سال 1390 و پاینش هم تاریخ اتمام میزدیم )) این بود نشانه ای ما که این بلوک را تموم کردیم. و عکس زیر نشان دهنده ای موضوع هست البته این بلوک سیار بوده و ما هم اسمش را بلوک سیار نامیدم...... شاید یا مزه باشه شاید بی مزه موفق و پیروز باشید یا حق سلام به همگی می بینیم که حدود چند روز از سرشماری نفوس و مسکن سال 1390 گذاشته .... و ما قرار شد همه روزها را با خاطرات جالب بروز بشم ولی خوب نشد دیگه ... خودتون که میدونید که یک مامور سرشماری چقدر کارش تو این سرشماری حساس هست. روز اول که از 10 تا فرم 10 تاش برگشت خورد؟؟؟؟؟ حالا بگید چرا ؟؟؟؟؟؟ مثلا از بس حول بودیم ... و از بس سرکلاس ها حرف میزدیم و پارازیت مینداختیم و اصلا حواصمون به کتاب و درس نبود همه چیز برامون سردرگم بود ... مثلا جلو سرپرست خانواده که مرد بودن نوشته بودیم که 2 فرزند دختر و 1 فرزند پسر به دنیا آورده ااااااااااااااااااااا این آخرشااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ها بعد خانم بازبین دوباره خطا برام زده میگه ضربدرهات را درست بزن ... دست خطت افتضاحه اینجوری بنویس اینجوری ننویس ... خلاصه روز اول با هزاران مشکل روبرو شدیم که آخر شب که اومدم خونه گفتم عجب کاری کردیممااااااااا روز دوم هم 15 تا 10 تا برگشت خورد به دلایل مختلف ... روز سوم یکم پیشرفت کرده بودم و کمتر فرم برگشتی داشتم روز های بعد از دست درد خوابم نمیبرد چرا ؟؟؟ چون خودکارهاشون هم استاندارد نبود...... روز جمعه را بگووووووووووووووووووووووووو اینقدر ضدحال هست که بری سرشماری روز تعطیلیییییییییییییییی....خدایااااااااااااااا عجباااااااااااا در هر خونه ای فکر کنم 20 دقیقه فقط منتظر میموندم که مدارکشون را جفت و جور کننند بابا این رسانه ها چقدر گفتن مدارکتون دم دست بزارید ما را الاف نکنید...... حالا کارشناس گروه آخر شب اومده میگه خوب آقای فلانی چند تا فرم پر کردی ؟؟ گفتم والا ما نهایت سعی خودمون را کردیم 20 تا پرکردیم گفت 20 تاااااااااااااا گفتم هابله 20 تاااااااااااا زیاده ؟ گفت نه خیر کمه شما باید 50 تا در روز تحویل بدیند گفتم عجبااااااااااااا مگه دستگاه زیراکسیمممممم یا روباط یا آدمی که توچشم ها طرف نگاه کنیم تمام زندگیش برامون ظاهر بشههههههههههههه عجبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خلاصه روزها را داریم سپری میکنیم و داریم با هر خانواده ای سروکله میزنیم...... خانواده های خوش رو.....خانواده های اعصبانی....خانواده های بد دهن....خانواده های فضول....خانواده های بی ادب..... پی نوشت : اومده پیشم چسبیده بهم طرف دستشا کرده تو جلیقه من میگه جنس پارچش هم که توپه..... آخر ماه هم که چند میلیون بهت میدن ..... میخوریااااااااااااااااا( منا بگو ) ادامه دارد ...... سلام علیکمممممم امیدوارم حال همه دوستان خوب خوب باشه دو روز پیش پیامی به دستمون رسید مبنی براینکه روز شنبه ساعت7 در حوزه ...فلان تشریف بیاورید برای کلاس های آموزش طرح آمار 90 بعد جالبه تهش تذکر داد بودن حضور در کلاس ها الزامی می باشد ودر صورت نیومدن برخورد میشود!!! خلاصه امروز صبح بعد از نماز یه چرت زدیم و بلند شدیم از خواب و کارهامون را کردیم و رفتیم که بریم برای کلاس ها... بابا 4 کورس ماشین نشستم تا رسیدم اونجا ..گفتم عجبا دیر رسیدم ساعت 7:40 رسیدم بعد دیدم بهبهبهبه اینجا که کسی نیست خلاصه ساختمونا یه دور کامل زدیم و اومدیم بیرون گفتیم نکنه سرکاریم بعد از چند لحظه یه پیره مردی داشت رد میشد گفتم پدر جان این کلاس های آموزش سرشماری کجاست ؟؟؟ گفت چی شماری ؟ گفتم سرشماری ؟گفت چی هست ؟ گفتم هیچی پدرجان کلاس آموزش خلبان تیارست... بعد یه نفر دیگه اومد بهش گفتم گفت جابه جا شده رفته فلان جاااااااااا عجب بدبختی داریم ماااااا دوباره رفتیم اونجا...دیگه آخرای سخنرانی بود که رسیدم بهبهبه چقدر شلوغه ...رفتیم اون اخرا نشستیم و جلسه را یه دید کامل زدیم انگار خانوم ها بیشتر از آقایون بودنننن بعد از یکم حرف رفتیم سرکلاس..و شروع به درس کردن...یه کتاب 300 صفحه ای تو عرض دوهفته باید بخونیم و امتحان بدیم اگر قبول نشدیم که ردیم اگر هم شدیم که خوب هیچ.... بعد گفتم بابا ما سرویس نداریم راهمون دوره ....بعد از کلی کلنجار گفتن سرویس گذاشتن از فلان جا تا فلان جا ...گفتم اااااااااااااااا بابا پس مسیر ما که نیست تو این نقشه ای خداااااااااااا تازه گفت پول سرویسم خودتون میدیددددددددددددددددددد....ناهارم که یوخ نداریممممم ... شدیدم عین این بچه مدرسه ای ها...آقا اجازههه کی زنگ تفریحه ؟؟؟؟؟ این قصه ادامه دارد.... سلام خدمت دوستان خوبم امیدوارم حال همتون خوب باشه تازگیا یه چیزای فهمیدم جالب شما هم بدنید البته مطمئنم شما هم باهاش برخورد کردین میرم صبح کله سحر آگهی شهر را میگیریم میام میشینیم یه گوشه میخونیم تا یه کار پیدا کنیم کارگر ساده با سابقه و ضامن:ای بابا این دیگه چیه کارگر ساده با ضامن؟؟؟؟؟دیگه کارگر ساده ضامن میخاد!! زده نیاز به فروشنده ترجیها خانم جوان!!!عجبا ! پس آقای جوان چی ؟؟ نمیخاین ؟؟؟ زده به یک جوان مومن و دارای کارت بسیج با سابقه 2 سال نیازمندیم برای پست چی؟؟؟؟؟؟نامه رسان!!!! زده به چند فروشنده آقا و خانم با سابقه کار در نان خوشکه پزی نیازمندیم حقوق ثابت :150 هزار تومان همراه با پورسانت ؟؟؟؟ پورسانتش کجا بود ؟؟؟؟؟ خلاصه همه اش از اینهاست حالا یه کار پیدا کردیم بریم پیک موتوری زنگ زدیم گفت آقا پاشو بیا پاشودیم رفتیم اونجا حرف زدیم اومد بهمون قرار داد امضا کنیم یه دفع یکی وارد دفتر شد این مسئوله پاشود سلام علیک بفرماید بفرماید به طرف گفت نشست گفت جونم آقای.... گفت یه پسر خاله دارم کارمیخاد موتور سوار میخای گفت بله بگو بیاد همین الان ...رو کرد به من گفت ببخشید ما موتور سوار نمیخایممممممم......عجبااااااااا پارتی بازییییییییییییییییی تا این حد...ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...پس ما کجای این دنیا هستیم.... اینا را گفتم که بگم هرجای میری میگه معرفت کیه .... آشنات کیه ....ضامنت کیه .... پس من جون چیکار کنم؟؟؟؟بعضی وقتا از بس این طرف اون طرف میرم برای کار ناامید برمیگردم میگم خدایا پس این گونی پوله چی شد ...گفتی فرستادم ولی هنوز نرسیدههه هااااااااا و ما هم شدیم یک چرخه از طبیعت .....بچرخ تا بچرخیم....رفتیم فرمانداری برای طرح آمار....میگه اسمت ...فامیلت...سنت...فعالیت فرهنگیت....کارت بسیجت....همه اینا را میدم بعد میگه خوب بیا اینا امضا کن ...این چیه؟؟تعهد نامه اگر نصفه کار اومدی خسارت باید بدی....عجباااا خوب یه وقت من بیچاره مردم اونوقت میان نمیزارین خاکم کنن تا پول خسارت بدم؟؟؟؟حالا میگه برو ساختمان شماره 2 کارت ملیت را بده گرو و برو زنگ میزنیم بیای برای کلاس...... با خودم گفتم حالا یعنی اومدیم وقتمونا پرکنیم یه لقمه نون در بیاریییم هزاران تعهد نامه از من میگرننننن...... پس بنابراین نتیجه میگیریم بگرد تا بگردیمممممممممممممم....تولد...زیستن....مردن.....و فسیل شدن.... آثار باستانی شدننننننن سلام ببخشید دیر به دیر شده آپ هام یکم مشکلات زیاد شده من نمیدونم خدا چرا ما را آفریده ؟اصلا برای چی ما آفریده شدیم ؟ تا دوران بچگی هست که تو عالم خودمونیم هیچی متوجه نمیشیم از زندگی / کم کم راه میفتیم و هی بزرگتر و هی بزرگتر میشیم و میفهمیم زندگی چی چی هست / چه جور باید زندگی کرد و تا داریم به اینا فکر میکنیم یه هو از هوا نمیدونم از زمین یه مشکل میفته جلو پات ......ای بابا این دیگه چی بود ؟ ساعقه بود ؟یا اینکه دعاهای ما بود که خدایا یه کیسه پول بنداز برامون این پایین استفاده کنیم به جای کیسه پوله این اومد سراغمون/ خوب حالا میای از دست از مشکله فرار کنی نمیتونی پس تصمیم میگیری حلش کنی /حالا هرچی فکر میکنی به هردری میزنی نمیشه حلش کرد ... خوب مدتها میگذره و هی این موضوع و مشکله اذیتت میکنه تا اینکه یا مشکله قید تو را بزنه یا اینکه تو قید مشکل را بزنی ..... حالا خیر سرمون بزرگ شدیم....به قول قدیمیا اول خوش گذرونیاته ... خدا خیرتون بده کدوم خوش گذرونی اون روزا را میزاری پای حالا .... میگفتی نونا ماست میخوردیم سیر میشیدم میرفتیم صحرا کشاورزی - دامداری - گوسفند داری و .... حالا از این خبرا نیست ؟ جون های حالا باید لقمه را بزاری دهنشون ... منم جون حالای هستم و همینجورم.... عجب وضعی شدهههههه ها طرفا میای یه سری تجهیزات ازش میخری چکشا میدی میره دونبال کارش حالا این چک یا مال 1 روز دیگس یا مال 2 سال دیگه خلاصه تو این خرید را کردی و مال تو هست بعد از مدته 2 هفته میاد میگه من جنساما میخامممممممممممم ای بابا تو دیگه کی هستی هنوز چشمت دونبال مالی هست که فروختی ... حالا فکر کردی گرون شده باید بیای بگری ولی اگر ضرر بود چی باز میومدی بگی بیا بدشون به من ..... عجبااااااااااااااااا والا موندیم زندگی کنیم .... نکنیم .... خودکشی کنیم ....چی کار بکنیم به خداااااااااااااااااااا کجاند این قدیمی ها که میگند زندگی حالا راحت شده امکانات بیشتر شده ....بابا اون روزا جون قدیما این دق دقه ها را نداشت صبح کله سحر پامیشد میرفت صحرا یا دنبال گله صبحونه را تو دل طبیعت میخورد بعدش تا ظهر ظهرم به قول قدیمیا یه هندونه میکند تو صحرا و میخورد شیکمش سیر میشد عصرم میومد خونه و شب کوفته زیر آتیش کردن میارند میزارن وسط و یا علی ... و این روند ادامه داشت ... بابا حالا چی صبح کله سحر پا میشی باید بدوییییی تا نصف شب....... این داستان ادامه دارد .....
Design By : Yas Man |