حرف دلهای من
بعضی وقتها به دوست داشتنش بهم شک میکنم.... وقتی یک سری حرفها را راحت میزنه بهم و میگه دارم فراموشت میکنم .... فکرما ازاد میکنم یعنی چی ؟؟؟؟؟ من تنها برداشتم اینه که میخاد فراموشم کنه میخاد بزار منا کنار ازم خسته شده .... این جور مواقع به همه حرفهای که بهم زده و علاقه های که نشون داده و دوست داشتن های که بارها بهم گفته شک میکنم ..... دست خودم نیست شک میکنم آیا واقعا دوستم نداره و توی این 3 سال بهم دروغ گفته ..... ولی من دوستش دارم حتی در بدترین شرایط زندیگم حتی توی مواقع شادی یا ناراحتیم فراموشش نمی کنم ..... ولی اون چطور راحت میگه دارم فراموش میکنم و از ذهنم بیرونت می کنم..... خدای من ....... اشک زن دل را می ســوزاند... . . . . دلــــم تنگــ میشـــود گـــاهی...... . . آنقدر محال شده ای, . . میان کوچه می پیچد صدای پای دلتنگی به جانم می زند آتش غم شبهای دلتنگی چنان وامانده ام در خود که از من می گریزد غم منم تصویر تنهایی منم معنای دلتنگی چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم سرم ماوای سوداها دلم صحرای دلتنگی در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو رفته میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی شبی تا صبح با یادت نهانی اشک باریدم صفایی کرده ام در آن شب زیبای دلتنگی فقط میتونم بگم عاشقشم ، دوستش دارم ، دلم براش یک ذره شده ، کاش میدیدمش آرزومه.... هرجا هستی مواظب خودت باش دوستت دارم زندگیم حال من هم توپ توپع نگرانم نشیا ... باشه ... جدی گفتم حالم خیلی خوبه یا حق سلام بنده خدا راست میگفت ولی انگار عمرش کفاف نداد میگفت هراتفاقی که میفته حکمتی داره ... ناشکر نباش امروز نشستم تمامی سونوگرافی هامو - آزمایش هامو - عکس های رنگی - و ام آری هامو نگاه میکنم از وقتی این مشکل کلیه برام پیش اومده شدت - مشکلات - دردش همه شدید و شدید تر شده به جای اینکه کمتر بشه. خدایا اینا به یه کنار ناشکر نیستم ولی دوری را دوست ندارم سال 91 همش برام دوری هست مطمئنم ... نمیتونم دوام بیارم ... از بعد از عید وقتی فکر میکنم سرم شدیدا درد میگیره انگار یکی با یک چیز سنگی کوبیده باشه توسرم. چشمام سیاهی میره ... من اگر دوری باشه فکر میاد سراغم و با این اوصاف سردرد میاد سراغم و نابود میشم دکتر گفت وقت استراحت یه جای آرام بدون سرو صدا توی آرامش بخواب ... کسی یک دفعه بیدارت نکنه ... از صدای بلند دوری کن ... و ... منی که شبانه روز تو یه اتاق 3 در 6 دارم با 3 تا کامپیوتر که الان حدود 1 سال هست خاموش نشدند و صدای فنشون گرمای تولید شده ازشون دارم سر میکنه انتظار بیش از این نمیره ... امیدوارم به شک عصبی دچار نشم که خیلی بده... از طرف دیگه از عزیزم کسی که میخام حتی یک لحظه ازش دور نباشم و عاشقشم ... بی خبر بی خبر شدم ... دارم اهسته اهسته ازش دور میشم و فاصله میگیرم ... وقتی به این موضوع فکر میکنم نفسم تندتر میشه ... قلبم میخاد ازجاش بیرون بزنه و از شدت ناراحتی سرم درد میگیره ...حتی دیگه نمی تونم گریه کنم و خودما خالی کنم ... عجب شد این بیماری خدا کنه دوام بیارم ... بهش خیلی قول ها دادم ... برا چند دقیقه دیدمش ولی نتونستم حداقل 1 دقیقه تو چشمهای قشنگش زول بزنم و نگاهش کنم و لذت ببرم و خستگی و دوری این مدت را از خودم دور کنه چشمهای که هروقت توش زول میزدم آرامش خاصی میومد سراغم و مدتها توی خاطرم می موند این صورت ناز و قشنگش ... و این میشد مدتی برام ارامش خاطر... داره یک سری زمزمه های میاد که تحه قلبم میگه داری کم کم اتفاقات خوبی میفته ... کار ...آره کار ... یه منبع مطمئن بهم گفت اونجای که میخام و پارتی دارم نیروی کاری میگیره .. خدا کند همینطور باشه و نیرو بگیره اونوقت مطمئنم دیگه کار برام فراهمش شده و بعد از کار گذینه ای که مدتها در انتظارش بودم فرا میرسه و بدون اینکه کسی باز بهونه بیار باید بریم برای خاستگاری ... توکل به خدا خیلی دوستت دارم ... هر کجا که هستی مواظب خودت باش ... برام دعا کن که ایشاالله کار جور بشه و بعدش به همیه اون وعده های که بهت داده بودم عمل کنم و کنار هم زندگی شاد و عاشقانه ای را شروع کنیم . خدایا با این همه حال شکر و سپاست یاحق سلام دوستان پیامی از طرف کسی که دوستش داشتم به دستم رسید ولی ناقص و نامفهوم ... امیدوارم هرکجای که هستی موفق و پیروز باشی ... اشکالی نداره فهمیده باشه ... بزار خوب بشم میام توکل به خدا برام دعا کن ... به درست برس...به من فکر نکن ... من حالم خوبه و نگرانم نباش دوستت دارم... امیدوارم سال نوت مبارک باشه و سال خوبی داشته باشی... زیاد مساعد نیست حالم ولی خوب هنوز نفسی می کشم چیزیم نیست یکم مشکل قبلی داره اذیتم میکنه و یکم هادتر شده ولی دوشنبه نوبت دکتر دارم شاید بستری بشم ... نمیدونم به خدا ......یکم هم اعصابم خراب شده ... حواس پرتی گرفتم ... کارهام یادم میره ... در کل گیج میزنم ... دکتر میگه زیاد فکر میکنی ...چشمامم که از درد دارند میترکند و ضعیف شدند....دوری بینمون اتفاق افتاده و هیچ کاریش نمیشه کرد و باید با این موضوع کنار بیایم...ناراحت این موضوع نباش که پدر فهمیده ... چه بهتر که فهمیده من دوستت دارم ... مواظب خودت باش
ولــی....
اشــک مرد کــــوه را آبــــــ مـــی کـــــــند....
پنجره ها کلافه اند از سنگینی نگاه منتظرم
اگر نمی آیی
اینقدر پنجره ها را زجر ندهم
چشم هایم به جهنم.....!
کــمی بــرگــرد.. بی انصــاف...
که دیگر تو را...
آرزو هم نمیکنم...!
Design By : Yas Man |